عليرضا جون ( ثائر)عليرضا جون ( ثائر)، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

ثائر داداش بابا

سلام بعد یه سال

1392/12/17 13:00
نویسنده : علی
687 بازدید
اشتراک گذاری

دوستان راستش پسوردمو گم کرده بودم. اومدم با کلی حرف که تو قالب عکس براتون از پسرم بگم.

نوروز ٩٢ خونه عزیز (چه شمعدونی نازی مگه نه؟!)

نمی دونم چرا بابام نمی تونه از نزدیک از من عکس بگیره  و من چشامو نبندم . بگید ایراد کار از کیه؟

یکی از بهترین عکسایی که بابام ازم گرفت تو تاریکی تو شمال نوروز ٩٢

این کادوی بابابزرگمه و من هم می رفتم توش و بابام هل می داد.

مشهد تیرماه ٩٢ داریم می ریم حرم امام رضا (ع) . خوشگل افتادم مگه نه؟!

ماه رمضون ٩٢ (مرداد ماه) حرم عبدالعظیم .

خیلی عکس نازی شده ؛یادمه بابام می گفت همونجا بمون اما من میدویدم سمتش آخه بابام از من یه خورده دور می شد با این حال ببینید چی بزرگ شدم!!!!!

شهریور ٩٢ یه دوش تو گرمای تابستون چقده می چسبه تازه آب بازی  بیشتر حال می ده.

روز آخر سفر مشهد (تیر ٩٢) درب اصلی حرم امام رضا من که تو اون شلوغی و گرما خوابم برد !!!!!

چیه گریه کردن من نیگا داره؟؟؟؟؟

یکی منو بگیره چی شده یا می خوام بشم؟؟؟؟؟؟

آجی نیکا با دختر عمه معصومه کنار مزار عموم .

چه خواب نازی ؟ آجی نیکا و دختر دائی ساغر پس از برگشتن از مهمونی شبونه تو ماشین خوابشون برد و نیم ساعت تو ماشین پارک شده تو کوچه به این حال بودند. البته این عکس مونتاژیه!!!!

اینم پسر خاله منه دی ماه ٩١ بدنیا اومد الان از من خیلی حساب میبره. می خوام بادی گاردم بشه چون دو برابر من وزن داره و ٨ ماه ازم کوچکتره و بدردم می خوره با این حال دوسش دارم.

ظهر تابستون ٩٢ وقتی که از خواب بیدار شدم بابام ازم انداخت.

ارزوی منو بابام برا آینده من !!!!!

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)