آلبوم عکس من (تا اینجای کار من 4 ماهه شدم)

این عکس ٢٠ روزه بودنمه . وای چقدر منو بد بوس کردن واقعا بابا واسه چی منو که ١٥ روزه بودم بردی شمال پیش عزیزام  نزدیک بود قورتم بدن.....

وای این عکس موقع برگشتن از شمال انداختیم  (حدودا ٢٠ خرداد ٩١ بود)

این دیگه مال ساعتهای برگشته با لباس خونگیم تو خونه عزیز و پدربزرگم

این آبجیمه نیکا خانوم که منو خیلی دوس داره و کمکم میکنه خدا کنه بتونم جبران کنم. من خیلی دوسش دارم.

این پسرخاله شیطون من امیر محمده . آخه پسرخاله مجبوری منو اینجوری بغل کنی؟؟؟؟

بابام می گه که تا حالا نمی دونست گلها هم می خوابند . با این عکس می گه خواب گل رو به نمایش گذاشته . چی بگم حتما از محبته دیگه....

مامانم چه سلیقه ائی داره پستونکمو با لباسم ست کرده واقعا ممنونم مامان جونم....

بابام گفت نیمرخ گل زیباست . نمی دونم نظر شما چیه برام لطفا بنویسید.

بابا جونم می گه از بعد تولدت احساس غرور می کنم و تو این عکس نشون داده اون غرورشو . راست می گه؟؟؟؟

راستی بعضی وقتها عصبانی هم می شم اما بابام همیشه به من می گه " انگری بوی " . نظر شما چیه؟

از هر چی بگم از سلیقه مامان جونم کم گفتم چون واقعا همه بعد از تعریف من می گن چه نازه و چقد شیک شده با این لباسها....

از دست این مامانم و این سلیقش خیلی غرور دارمااااااااا .........

می گن ادم سنگینی هستم راستش بیشتر از این حد تا حالا نخندیدم. حتما این حد بسه .....

تو این عکس من ١١٠ روزم بود و تلویزیون می خواست فوتبال پخش کنه .بابام برا اینکه من بخوابم منو رو پا کرد و خودش تکیه داد به مبل و منتظر بود . راستش این عکسو خودش ازم  گرفت.

بابام عکسهای پورتره زیاد ازم میندازه .  خواهشا شما خسته نشید از نگاه به من.

اولین باری که من تونستم دمر قرار بگیرم بابام ازم عکس انداخت. لااقل ١٠ دقیقه تونستم اینجوری قرار بگیرم و گریه نکنم....

یکی ندونه می گه من وایساده هستم اما نه اینجوری فک نکنین من تو این عکس هنوز ١٠٥ روزمه ... .

جمعه پیش رفتیم تولد دختر عمه معصومه البته خودمونی بود و منم شکمو فقط داشتم کیک و برانداز می کردم و شمعی که تا لحظاتی قبل روشن بود رو می دیدم....

 راستی من گیج شدم بابام می گه این عکس بابای منه با عمم . مامان این عکس نشون می ده می گه عکس مامانمه با دائیم. من بچه ١٠٠ روز که نمی دونم کی راست می گه . شما کمکم می کنید؟